عزیز کوچولوی شیطون مامان
عزیزکم امروز تولد خاله گلایل بود و ما رفته بودیم خونه مامانا اینها خاله گلایل داشت پیانو میزد و طبق معمول تو رفتی بغلش رو صندلی شروع کردی به رقصیدن نمی دونم چی شد که یک دفعه افتادی نه من رسیدم که بگیرمت نه خاله تونست بگیرتت و ... سرت شکست و خون اومد من و مامانا و خاله سکته کردیم تا رسیدیم بیمارستان اونجا گفتن که خدا رو شکر به خیر گذشته و چیزی نیست اما سر خوشگلت دو تا بخیه خورد و کلی هم ترسیده بودی چون بتادین رو که دیدی فهمیدی که اوخ شدی .... از خدا میخوام که هیچ اتفاق بدی برات نیفته و واقعا شکرش میکنم که امروز به خیر گذشت .
میدونی هفته پیش اولین بار اسممو صدا کردی و به جای مامان به من گفتی شقاقه و اونروز میخواستم بیام تو سایتت اینو بنویسم ولی متاسفانه وقت نکردم ... الان که اومدم اینو میگم که این قشنگترین باری بود که یکی اسم منو صدا کرده بود عزیزم و بزرگترین لذت رو بردم عشق من ....